قلم بی جوهر

با هم ولی بدون هم

قلم بی جوهر

با هم ولی بدون هم

مادر بزرگ

سلام
 
---

مادر بزرگ میگفت:

در عمق صندوق بی قفل خود ،

نشان و نقشه دیار دوری را نهان کرده است

که در آنجا ،

بادی از بیشهء بوسه ها نمیگذرد !

میگفت وقتی در آن دیار

نام سار و صنبور را فریاد میزنی ،

کوه ها صدای تفنگ و تیشه را بر نمی گردانند !

آنجا

سقف سبز سپیدارها بلند

و حنجره خروسها

پر از صدای فانوس و صبح ستاره است !

حالا

گاهی هوس میکنم سراغ صندوغ بروم ،

بازش کنم ،

و نشان آن وادی دور را بیابم !

اما میترسم ! ستاره جان !

میترسم حکایت آن جزیره رویا ،

تنها خیال خامی در دایره بی مدار دریا باشد !

---

موفق باشین

نظرات 1 + ارسال نظر
ا ی د ا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:48 ب.ظ http://ayda16.blogsky.com

حتما هم همینطوره. پس فکر رفتن سر صندوقو از سرت بیرون کن و فقط به رویاش بیندیش.
پیشم بیای خوشحال میشم.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد