قلم بی جوهر

با هم ولی بدون هم

قلم بی جوهر

با هم ولی بدون هم

گوش کن

درود

...

باز کن در که یک پر شکسته

دیر سالی است پشتش نشسته

باز کن در که پشتش گدایی

دل در امید لطف تو بسته

گر برانی بمیرند از غم

عاشقان رخت دسته دسته

من نه عاشق نه زاهد نه صوفی

من گدایم گدایی چه خسته

خون نکن دل تو با خنجر غم

کین دل خسته در خون نشسته

باز کن در که هجرانت ای دوست

دیر وقتی است از حد گذشته

آخر ای خوب من سروری کن

قامتم از فراقت شکسته

گوئیا یار خوش قامت ما

یاد ما را ز لوحش بشسته

رشته جان در اعماق مرداب

بر زمین لنگر غم ببسته

آه ساقی دلم در دل خاک

از اسیری و غربت گسسته

....

بدرود

نظرات 1 + ارسال نظر
هدا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد