-
خلوت
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 00:58
درود چند خطی و بدرود خوش است خلوت اگر یار یار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدایا که در حریم وصال رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد همای گو مفکن سایه شرف هرگز در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل توان شناخت ز...
-
رفتن یا موندن ؟؟!!
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 00:22
«عشقم را می برم بر همه گذرگاههای هزارخم آن سان که می بردند حواریان در گذشته های دور بار پیامشان را.»
-
جوهر بی رنگ
جمعه 12 آبانماه سال 1385 01:39
سلام جوهر بی رنگ خسته بود ولی چاره نداشت باید می نوشت . هم چون دیگر روزها قلمش را برداشت و یک کاغذ چک نویس. می خواست چیزی جدید بنویسد اما درست نمی دانست! مثل همیشه قلمش را در دهانش کرد تا شاید چیزی به ذهنش برسد! چیزهای در ذهنش رفت آمد می کردند اما هیچ کدام را نمی توانست بر کاغذ آورد.قلم را بر کاغذ گذاشت . تا همان قصه...
-
گوش کن
شنبه 29 مهرماه سال 1385 01:30
درود ... باز کن در که یک پر شکسته دیر سالی است پشتش نشسته باز کن در که پشتش گدایی دل در امید لطف تو بسته گر برانی بمیرند از غم عاشقان رخت دسته دسته من نه عاشق نه زاهد نه صوفی من گدایم گدایی چه خسته خون نکن دل تو با خنجر غم کین دل خسته در خون نشسته باز کن در که هجرانت ای دوست دیر وقتی است از حد گذشته آخر ای خوب من...
-
شهادت حضرت علی ( ع )
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 03:41
سلام ایام شهادت حضرت علی ( ع ) را به شما دوستداران آن بزرگ مرد تسلیت عرض می نمایم و امیدوارم در این شبهای با فضیلت قدر بتوانیم توشه ارزشمندی برای سال خود برداریم تو چند وقت پیش که اصلا دست و دلم به نوشتن نمیرفت اما الآن : امشب، شب شهادت حضرت علی (ع) است. شبی است که انسان، بهترین و اعلی ترین نمونه، اسوه و الگوی خود را...
-
گاهی
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1385 00:29
این مطلب رو برام میل کرده بودن خوشم اومد نوشتم : گاهی بخودم می گویم: آنکه با زندگی می سازد زندگی را می بازد برنده کیست ؟!... کسی که زندگی را می سازد. با زندگی نساز ! زندگی را بساز! ولی خوب که فکر می کنم می بینم: بهتر که با زندگی بسازم و در عین حال، زندگی را بسازم بهتر که با ناخواسته ها ساخت ولی نباخت و از تهِ دل خواست...
-
زیستن
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 02:41
درود شعر زیستن: از چهره رؤیاهای سرکش جهان حجاب برمی درد ! هم از این روست که اوهامی از این گونه دور و محو مشتهای بی تاب خود را بر سینه ام می کوبند ! آه! ای چهره به وصف نیامدنی ! آه! ای تیرگی روشن ! در قلب من زورق کوچکی هست با بادبان افراشته کز توفانهای سهمگین می گذرد . آی! موجهای سرکش بی تاب، و تندبادهای نابگاه، زورق...
-
خاتون
جمعه 2 تیرماه سال 1385 01:35
خاتون خوب خواب و خاطره ! چرا مدام در پس پرده گریه نهان میشوی ؟ استخاره میکنی؟ به فال فریب فراموشی دل خوش کرده ای ، یا از آوار آواز و توارد ترانه میترسی؟ ییادته گفته بودم در این حدود حکایت همیشه کسی خواب دختری از قبیله دل تنگیها را میبیند ؟ باور کن هنوز دست به دامن گریه که میشوم تصویر لرزانی از ستاره و صدف ، در پس پرده...
-
زمان
شنبه 13 خردادماه سال 1385 12:14
سلام اینسری دو تا تیکه مختلف مال دو زمان مختلف گفتی که تو را شوم مدار اندیشه*****دل خوش کن بر صبر و گمار اندیشه******کو صبر و چه دل.اگر چه دلش میخوانند*****یک قطره خونست و هزار اندیشه****حافظ ------------- لاف مردانه که گوید سخن مرد یکیست ز زنیّت شده ام مسخره لاف زنان حرف بیهوده زدم، دامنم از عُذر تُهیست امشب این قصه...
-
یک دریچه التماس
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 01:21
سلام بازم دلم گرفت گفتم اینو بزارم تو کلبه خرابم یک دریچه التماس ابتدای شعر من انتهای درد شد شعرهای سبز من مثل برگ زرد شد روزگار را ببین پشت میکند به من فصل گرم زندگی، سرد سرد سرد شد ازدحام کوچهها گول من نمیزند چشمهای منتظر، تاز کوچه طرد شد تکیه بر شفق زدم، درد را ورق زدم پنجههای دست...
-
حرف دل
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 01:29
خدایا به من توفیق تلاش درشکست صبر در نا امیدی دین بی دنیا عظمت بی نام عشق بی هوس عطا کن
-
فاحشهزادهی گرامی
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 01:46
سلام یه متن دزدی جالب رو بخونید فاحشهزادهی بیپدری را دیدم که با تلاش خود به مدارج علمی دست یافته بود و با فروتنی به دیگران مدد میرساند. حلالزادهی با اصلونسبی را دیدم که با نفوذ خانوادهی خویش به مدارج علمی دست یافته بود، به دیگران فخر میفروخت و بر آنان منت مینهاد. آن فاحشهزاده نزد من گرامیتر از آن...
-
عید
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 01:40
سلام اول از همه فرا رسیدن سال نو رو تبریک میگم امیدوارم سال خوبی رو به همراه خانواده هاتون داشته باشین سهم پرندههای زمستان چه میشود آواز عاشقانهی انسان، چه میشود یا گوشهی حرم ساکنان دل یک شاخه گل میانه گلدان چه میشود رگبارهای یخ زده را باد میبرد پس شادی خرابی زندان چه میشود آماده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 20:12
سلام بازم اومدم دو خط بنویسم و برم -------------- شرمنده ام ! گفته بودم : دست بر دیوار دور آن ور دریا میزنم و تا هزاره ی شمردن چشم میگذارم ! گفته بودم : غبار قدیمی تقویم را از شیشه های شعر و خاطره پاک نمی کنم ! گفته بودم : صدای سرد سکوت این سالها را با سرود و سماع ستاره بر هم نمیزنم ! اما دوباره دل دل این درمانده تو...
-
مادر بزرگ
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 15:21
سلام --- مادر بزرگ میگفت: در عمق صندوق بی قفل خود ، نشان و نقشه دیار دوری را نهان کرده است که در آنجا ، بادی از بیشهء بوسه ها نمیگذرد ! میگفت وقتی در آن دیار نام سار و صنبور را فریاد میزنی ، کوه ها صدای تفنگ و تیشه را بر نمی گردانند ! آنجا سقف سبز سپیدارها بلند و حنجره خروسها پر از صدای فانوس و صبح ستاره است ! حالا...
-
عاشورای حسینی
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 15:19
طبلها مى کوبند، سنجها بى قرارى مى کنند و اشکها بى تاب رهایى اند، گودخانه چشم دیگر تاب دریا، دریا غم نمى آورد و موج موج اشک بر صورتم روان مى شود. پلکها را مى بندم تا شاید شورش دلم را مرهمى گذارم. اما صداى العطش... العطش... از فراسوى تاریخ بر جانم چنگ مى زند. چه نزدیک است پژواک مویه هاى کودکان بى قرار نینوا! بیش از...
-
عید غدیر
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 17:23
سلام واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است. آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد،...
-
قلمی که نای نوشتن ندارد!
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 01:23
سلام بازم وقتی شد یکی دو خط اینجا بنویسم حرفی نمونده جز نا گفته هایم! قلمم نای نوشتن ندارد! دل تاب گفتن! و پایم شتاب رفتن! دگر اشکی باقی نمونده! اون قطره آخرش همراه با فریادم تو طوفان نگاهت گم شد! بدرود
-
خاکستر ققنوس
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 02:27
درود این میگم برای اونکه هیچ وقت نشنید..... و این چنین است که سالهاست میگذرد و من هنوز تنهای تنهایم تنهایی من از جنس خاکستر ققنوس است و چه سنگدل است باد چرا که آن را از من گرفته است بادی که مرا به وسعت جهان پهن ساخت...و طوفانی که مرا نابود کرد و شکستم به ناهنگام در اوج جوانی.... وچه خیال های پوچی که از من رسوا شد و چه...
-
عادل باش
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 02:08
سلام... اینو همینجوری با خیال یا بی خیال بگم.... با ابرهای هرزه هوا را به هم نزن با بادها نرو همه جا را به هم نزن آرام تر بیا و آرام تر برو آرامش زمین خدا را به هم نزن جز فال چشم های تو چیزی نمانده است فنجان قهوه ی فقرا را به هم نزن اما ببین قشنگم درست نیست من مرده ام برات پس عزا را به هم نزن هرچند تو بهشت زمینی بدون...
-
افسوس
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 01:11
سلام یک روز با سلام شیرینت منو بردی به دیار عاشقا اما افسوس تو اون لحظه ها نمیدونستم هر سلامی خداحافظی هم داره باید میشیندم و باور نمیکردم ، اون حرفای زیبا رو همه حرفات دروغ بود ، منم بازیچه ! آهای تویی که هم نفس تنهایی هام بودی و تنهام گذاشتی و رفتی ! یادته: آخ که چه بی پرده بودن ، ترانه ها اول کار ! وقتی که ما دل...
-
به دور از هم
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 02:02
سلام این متن رو از اون یکی وبم بر میدارم..اومدم مال خودم بنویسم...بی صدا و تنها شاید سکوت اولین و آخرین حرفم باشه .شاید صدای پای باد تنها نوازش گر من باشه.شاید نداشتن تو آخرین راه باشه.شاید از تو نوشتن اول جاده باشه.اما اینو بدون نازنینم از اول شروع گفتن یک ترانه..تا آخرین قطره اشک عاشقانه دوستت دارم . بدرود