این مطلب رو برام میل کرده بودن خوشم اومد نوشتم :
گاهی بخودم می گویم:
آنکه با زندگی می سازد زندگی را می بازد
برنده کیست ؟!...
کسی که زندگی را می سازد.
با زندگی نساز ! زندگی را بساز!
ولی خوب که فکر می کنم می بینم:
بهتر که با زندگی بسازم و در عین حال، زندگی را بسازم
بهتر که با ناخواسته ها ساخت ولی نباخت
و از تهِ دل خواست که خواسته ها را بر ناخواسته ها غالب ساخت
درود
شعر زیستن:
از چهره رؤیاهای سرکش جهان
حجاب برمی درد!
هم از این روست
که اوهامی از این گونه دور و محو
مشتهای بی تاب خود را بر سینه ام می کوبند!
آه! ای چهره به وصف نیامدنی!
آه! ای تیرگی روشن!
در قلب من زورق کوچکی هست
با بادبان افراشته
کز توفانهای سهمگین می گذرد.
آی! موجهای سرکش بی تاب،
و تندبادهای نابگاه،
زورق کوچک مرا دریابید!
زورق کوچک مرا در یابید!
*
نه!
زیستن معما نیست!
(هستی را به چه ماننده کنم؟)
زیستن معما نیست،
رؤیا و خواب نیست،
صندوق آلام و آرزوها،
مجموعه شکستها نیست!
زیستن،
پیکار است و عشق،
آفرینش و زیبایی!
در قلب من خدایی هست
که در آرزوی آفرینشی میسوزد!
آفرینش گلی،
به زیبایی یک عشق
در جهانی
به سبزی یک بوسه!
آی!
ابلیسهای تیره روز ترسان،
و آیات و ادعیه بی حاصل
آفریدگار کوچک مرا دریابید
آفریدگار کوچک مرا دریابید!
بدرورد
سلام
اینسری دو تا تیکه مختلف مال دو زمان مختلف
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه*****دل خوش کن بر صبر و گمار اندیشه******کو صبر و چه دل.اگر چه دلش میخوانند*****یک قطره خونست و هزار اندیشه****حافظ
لاف مردانه که گوید سخن مرد یکیست
ز زنیّت شده ام مسخره لاف زنان
حرف بیهوده زدم،
دامنم از عُذر تُهیست
امشب این قصه عشقم بنویسید
به زر هرکه دانست، بداند حذرى دیگر نیست
----
شاد باشین